شاه نشین قلبم
عنوان:
شاه نشین قلبم
کد کالا:
حورا تشکر کرد و با انداختن شال سفیدی روی سرش به دنبال او به راه افتاد. وقتی وارد سالن غذاخوری شد، ابتدا سلام کوتاهی نثار مرد غریبهای به نام شوهر که آن طرف میز نشسته بود کرد و سپس روی صندلی که اشرف خانم برای آن سرویس چیده بود نشست. دیدن میز شام او را به یاد سفرهی کوچک و باصفای خودشان انداخت که لذت طعم غذای سادهاش هزار برابر بود. حورا با خود گفت «جدآ این همه فرق برای چیه؟»
و بعد با خونسردی بدون توجه به رنگارنگی غذاهای چیده شدهی روی میز اول لیوانی آب نوشید و سپس در حالی که نیم نگاهی به حسام میانداخت که چه خونسرد و بیتفاوت مشغول خوردن غذایش بود، با خودش گفت «تو وجود این کوه یخ احساسی هم هست؟ بهنظر نمییاد که بتونه کسی رو دوست داشته باشه. سختتر از اونه که گرمای محبتی به درونش نفوذ کنه. هه... شاید هم قلبی که تو سینهشه از سنگ تراشیدن. بیخود نبود که پدرش این نقشه رو براش کشید، چون اگه میخواست واقعآ با زنی که دوستش داره ازدواج کنه مطمئنآ عمر باباش که هیچ، عمر خودش هم قد نمیداد.»
نویسنده:ويراستار:شابک:9789641931928
نوبت چاپ:دوم
ناشر:علی
قطع کتاب:رقعی
نوع جلد:شمیز
تعداد صفحه:464
تیراژ:500